آغوش تو...

زنگ اول ، زنگ عاشقی

یه عالمه ترانه،حرفهای بی بهانه!داستان وعـکس زیبا،شعرهای عاشقانه

خاطراتِ آغازُ  ترس از پایان

در آغوشت فرو می ریزد

و دستهایت که وعدۀ خوشبختی ست

دلم را چون گلی صبحگاهی

به آب می دهند

و ابدیّتی که با خود می برد مرا

به چشمانت می نگرم 

دلت می تابد تا افق های دور

زیبائی می درخشد

و مرا به سفرۀ نوری می خواند

که تو با من عشق را

 

 در بشقابی از گلُ  لبخند

قسمت می کنی

و خوشبختی از آنِ من است

وقتی به زیبائی رؤیاهایم ایمان دارم 

و چه کسی تنهاست ؟!

وقتی لحظه های من از تو

مدام بارانی ست

و در طراوت حوالی ِ تو قدم می زند دلم

زیباگر من ! چه قدر کم است اگر بخواهم دوستت بدارم !

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در شنبه 1 بهمن 1390برچسب:آغوش,دوستت دارم,ساعت12:13توسط زنگ عاشقی | |